نگاهي به نمايش خنكاي ختم خاطره

ساخت وبلاگ

 

 

خاطره بازي در سال هاي عشق و خون

 

  "خنكاي ختم خاطره"به چند دليل هنوز هم نمايشي ديدني است.اول اينكه نمايش تاريخ مصرف ندارد و بعد از سال ها مي توان به ديدنش نشست و از تماشايش لذت برد.دوم موضوع نمايش است كه براي بسياري بستري براي خاطره بازي است.زبان نمايش را هم مي توان به عنوان دليل سوم مطرح كرد.اما هر كدام از اين پارامترها چگونه به غناي نمايش كمك كرده است؟

  يكي از نشانه هاي ماندگاري آثار هنري از جمله نمايش،اقبال مردم طي سال هاي متمادي از آن است.براي همين وقتي نمايش"بنگاه تئاترال"نوشته" علي نصيريان" بعد از چند دهه دوباره به صحنه مي رود و مورد استقبال تماشاگران قرار مي گيرد،مي توان آن را از آثار ماندگار نمايشي به حساب آورد.تاريخ مصرف چنين نمايشي به سال يا دوران خاصي محدود نمي شود چرا كه موضوع آن حول محور تكريم خصائص انساني و بزرگداشت بشريت دور مي زند و همين مسئله آن را از دايره محدود لذات و سرگرمي هاي معمولي خارج كرده و به آن بعد وسيع تري مي بخشد.اجراي نمايش خنكاي ختم خاطره در سالن حافظ بعد از گذشت نزديك به يك دهه كه از نگارش آن مي گذرد،تماشاگر را به اين نتيجه مي رساند كه قواعد  استاندارد يك اثر دراماتيك در نگارش اين اثر نمايشي رعايت شده است.

  نمايش از زبان به عنوان ابزاري براي شخصيت پردازي و فهم روابط بين اشخاص كمك مي گيرد و همين مسئله برجذابيت اثر مي افزايد.هر چند زبان نمايش،زبان متعارف و در واقع زبان مردم كوچه و بازار و فاقد پيچيدگي است،اما آنچه آن را مبتكرانه جلوه مي دهد،مهارت نويسنده در استفاده از ظرفيت هاي زبان براي بسط موقعيت نمايشي است.هر كدام از اشخاص نمايش جايگاه خاص خود را در صحنه دارند و با زبان و دايره لغات خود با ديگران تكلم مي كنند.براي همين زبان و لحن پيرزن نمايش با مرد آذري تفاوت قابل تشخيصي دارد.همچنين تفاوت زباني آنها با پدر شهيد ارمني(كه به قول خودش با پدر شهيد بودن حال مي كند)محسوس و قابل اشاره است.استفاده ديگر نويسنده از زبان،بيان انگيزه اشخاص و نحوه تلقي آنها از اتفاقاتي است كه در اطراف آنها رخ مي دهد.براي همين گفتار و ديالوگ هاي افراد نمايش ارزش افزوده پيدا مي كند.زبان كلاسيك با ويژگي هايي مانند سادگي و روان بودن از ديگر خصوصيات زباني نمايش است كه بر تاثيرات شنيداري آن مي افزايد.

    فضايي كه نمايش براي روايت داستان خود انتخاب كرده،تلفيق وهم و واقعيت است.استفاده از اين شيوه،انتخاب مناسبي براي ايجاد جذابيت است.در همين راستا نمايش موفق مي شود به فضا و داستان انتخابي خود پر و بال بدهد و نمود هاي غير واقعي را در لايه هاي واقعي به طور ماهرانه اي پنهان كند.روايت نمايش بر اساس الگوي آشنايي شكل گرفته است:اشخاص مختلف با جهت گيري هاي فكري و اجتماعي متفاوت در كنار يكديگر قرار مي گيرند تا از خلال كشمكش و مجادله هاي لفظي،داستان نمايش را روايت كنند.هر چند همگي اين افراد داراي تفاوت هاي ظاهري و طبقاتي قابل لمسي هستند،اما آنچه آنها را در دايره اي دور هم جمع مي كند،ريشه هاي يكسان مي باشند.ريشه هايي كه از يك فرهنگ مشترك سرچشمه مي گيرد.نمايش بر روي موضع گيري عاطفي آدم ها تاكيد مي كند و وجوه ديگر شخصيتي آنها را در الويت بعدي قرار مي دهد.از اين رو اشخاص نمايش ابعاد پر رنگ عاطفي دارند و بيشتر بار شخصيتي اشان بر همين مبنا شكل گرفته است.عنصر غافلگيري در نمايش از ديگر تكنيك هايي است كه نويسنده براي جذابيت صحنه هاي نمايش از آن استفاده مي كند و در پايان هر صحنه تماشاگر را به طريقي شگفت زده مي كند.در اصل يكي از ابزارهايي كه متن را از يكنواختي خارج كرده و بار دراماتيك نمايش را افزايش داده،استفاده از همين عنصر است كه در انتهاي هر صحنه به دقت جاسازي شده است.   

  نمايش از مثلث جذب تماشاگر به خوبي استفاده مي كند و موفق مي شود به داستاني تكراري،طراوت و شادابي ببخشد.در ضلع اول مثاث جذب،نمايش مخاطب را نسبت به سرنوشت اشخاص،به ويژه سرنوشت شهيدي كه از آسمان آمده تا با ملاحظه زندگي و مناسبات افراد زمين تصميم به بازگشت بگيرد،كنجكاو مي كند.در كنار اين موضوع،نمايش ضلع دوم جذب را به كار مي گيرد.همدردي به عنوان عنصر دوم پا به ميدان مي گذارد و با اتصال به درد و رنجي كه هر كدام از آدم هاي نمايش دارند،توجه تماشاگر را هر چه بيشتر به نمايش جذب مي كند.اشخاص نمايش هر كدام بنا به دليلي احتياج دارند تا نسبت به شهيدي كه از آسمان مهمان آنهاست،نسبت خوني پيدا كنند تا درد و رنجي كه دارند مرهم يابد.ضلع سوم يا همان تعليق توسط همان عنصر غافلگيري اتفاق افتاده كه به آن اشاره شد. 

  يكي از امتيازات نمايش آدم هاي آن است.شخصيت هاي نمايش آدم هاي خاكستري هستند.ايستايي شخصيت ها باعث شده به سفر اوديسه وار در طول نمايش دست نزنند و حركت آنها از موقعيتي به موقعيت ديگر مترادف با جابجايي يا تغيير در احساسات و باورهاي آنها باشد.براي همين روند وقايع بر روي آدم ها در نمايش محسوس نيست.اين موضوع را بازي هاي يك دست و خط كشي شده،صحنه آرايي پر مفهوم و در عين حال ساده و موسيقي تاثيرگذار تشديد كرده است.

خنكاي ختم خاطره نگاهي تلخ اما واقع گرا به موضوع شهدا دارد.محوريت داستان قصه اي  بدون لايه بندي است كه بر خط داستاني ساده تكيه دارد.بحران و تاثير آن بر زندگي كاراكترها و نوع شخصيت پردازي در نمايش ملموس و بدون هر گونه پيچيدگي اتفاق مي افتد.در كنار همه اينها موسيقي تاثيرگذار،بازي هاي كنترل شده و دكور مفهومي نيز به كمك فهم نمايش آمده و در مجموع رنگين كماني از شعر و شعور را در صحنه جان بخشيده است.خنكاي ختم خاطره خاطره بازي است با آدم هايي كه سال ها پيش براي اين سرزمين دست به فداكاري و جان فشاني زدند.شايد اينكه شهيد نمايش تاب ماندن ندارد و تصميم مي گيرد به آسمان برگردد،همين است.همين كه آدم هاي كره زمين حسابگر شده اند.آرمان هايشان عوض شده.ديگر درك اين مسئله كه كسي براي نجات ديگري از خير ماسك شيميايي خود مي گذرد،دشوار است.روي مين رفتن كه اصولا"قابل فهم نيست.خاطره بازي با چنين آدم ها،انسان امروزي و درگير مسائل صرفا"مادي را،خنك مي كند.نسيمي است كه بر ذهن و انديشه مردم امروز مي وزد.هواي تازه است.هواي همدلي و همزيستي در كره زمين است.كره اي كه نياز به اين اكسيژن براي زيست خود دارد.       

 

 

 

نقد نمایش سلول...
ما را در سایت نقد نمایش سلول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedmohebi بازدید : 220 تاريخ : يکشنبه 12 اسفند 1397 ساعت: 14:22