نقد نمایش سلول

ساخت وبلاگ

 

دور همی دالتون ها

 

 دیوار زندان آخرین دیواری است که یک مجرم، محکوم است هر روز ببیند و سلول روایت همان دیوار است. این که نمایشی در چه زمانی به روی صحنه برود در خوب یا بد دیده شدنش موثر است.اجرای نمایش سلول در بین نمایش های ریز و درشتی که امروزه در سالن های تئاتر کشور به روی صحنه می رود، یک سر و گردن بالاتر ایستاده است. اگر چه داستانش را با لکنت بیان می کند و شخصیت پردازی  آدم های نمایش در سطح پیش می رود اما حداقل تماشاگر بعد از دیدن نمایش احساس  پشیمانی نمی کند.

  سلول حکایت آدم هایی است که قدر لحظات آزاد بودن خود را ندانسته و حالا در زندان و در حسرت آزادی، عمر خود را پشت میله های زندان سپری می کنند.نه تنها زندانی ها بلکه زندان بان ها هم در این حسرت شریک هستند.هر چند در ظاهر زندان بان ها آزاد به نظر می رسند، اما به نوعی زندانی افکار و عقاید غلط خود هستند.عقایدی که مانند دیواری به دور خود کشیده اند. با این تفاوت که این زندانی است با دیوارهای محکم تر و غیر قابل نفوذتر.نمایش گردهمی بر و بچه های خلاف کاری است که حالا به هر دلیلی نتوانسته اند کار خلاف خود را مخفی کنند و وقتی آفتاب حقیقت در آسمان طلوع کرده، دست شان رو شده و راهی زندان شده اند.زندانی که در آن قرار است به پاکی برسند.

  آدم های نمایش هر کدام از جایی آمده اند.از جغرافیایی متفاوت و در زمانی یکسان در پشت دیوارهای بلند زندان به هم رسیده اند.آنها در اینجا چه می خواهند؟نویسنده به چه دلیل و برهانی این همه آدم را در کنار هم قرار داده است؟سوالی که تا پایان نمایش جواب درست و درمانی برایش پیدا نمی کنید به جز روایت داستانی دست و پا شکسته که آن هم با لکنت بیان می شود.نمایش دورهمی خلاف کاران شهر است.این به خودی خود بد نیست.حتی نشان از این دارد که قرار است نمایشی ببینیم جذاب با لحظه های فرح بخش و سرگرم کننده. نمایش پیش می رود و ما به عنوان تماشاگران منتظر می مانیم تا چیزی فراتر از آنچه در دیگر نمایش ها دیده و شنیده ایم، ببینیم و بشنویم.اما افسوس که چنین انتظاری برآورده نمی شود.سلول نمایشی دیالوگ محور است و نویسنده به کمک گفت و گو فضا می سازد.شخصیت ها را معرفی می کند و تمام پیچ و خم های دراماتیک را بوجود می آورد.حتی طنز نمایش هم بر اساس گفت و گوهایی است که بین آدم های نمایش رد و بدل می شود.تکیه افراطی نویسنده بر روی دیالوگ، باعث می شود دیگر عناصر نمایش مانند طراحی صحنه،لباس و دیگر عوامل نقشی تزئینی پیدا می کنند و نمی توانند کارکرد خود را بدست آورند.استفاده از نور هم در همان حد روشنایی عمومی صحنه باقی می ماند و صحنه هایی که نور موضعی دارند به شدت تصنعی جلوه می کنند.انتخاب نمایش ایجاد جذابیت های کلامی و فضاسازی توسط گفتار است.عمل به کمترین میزان و درجه تاثیر گذاری خود می رسد و نمایش را مونولوگ و دیالوگ پیش می برد هر چند در بسیاری از موارد گفتار در نمایش به مثابه دیالوگ هم نیست.همین موضوع در صحنه های نمایش ما نهادینه شده است.در آثار نمایشی برجسته شدن یک عنصر دلیلی است برای به روی صحنه رفتن یک اثر.در حالی که یک اثر نمایشی مجموعه ای از عناصر است که در یک نظم خاص باید تاثیری همگن بر روی تماشاگر بگذارد.اتفاق نایابی که کمتر رخ می دهد.  

  اما شاید بتوان مهم ترین اشکال نمایش را ضعف شخصیت پردازی و عدم حمایت داستانک های نمایش از داستان اصلی دانست.شخصیت های نمایش هیچکدام به درجه شخصیت نمی رسند و همگی در همان اندازه تیپ باقی می مانند.دلیل آن هم عدم تمرکز نمایش بر روی شخصیت ها و عدم نمایش جزئیات آنهاست.اخلاق و رفتار آدم های نمایش در حد و اندازه های کلی مطرح می شود و هیچ جزئیات خاصی که نمایانگر اصول و قواعد اخلاقی در شخصیت باشد، دیده نمی شود.شخصیت ها هر چند هر کدام ما به ازای خارجی دارند اما در صحنه کارآیی خود را به همان دلیل تیپ بودن پیدا نمی کنند.از طرفی تعداد شخصیت ها زیاد است.برای همین نمایش وقت نمی کند بر روی شخصیتی به عنوان شخص اول نمایش تمرکز کند.در آثار دراماتیک شخص اول نمایش سه شرط دارد:اول در اکثر صحنه های نمایش حضور دارد.دوم بار اصلی روایت نمایش بر دوش اوست و سوم در لحظه های به هم خوردن تعادل و در نهایت برقراری دوباره آن نقش کلیدی دارد.با بررسی شخصیت های نمایش سلول به جمع بندی تعریف شده در باره شخصیت اصلی نمی رسیم.همه به نوعی هستند و نیستند.هستند به این معنی که همگی با هم و تقریبا"به طور یکسان در صحنه حضور دارند و نیستند چون هیچکدام به عنوان شخص اول در نمایش پررنگ نمی شوند.

  سلول محفلی است برای کسانی که عادت دارند در جاهای تنگ و ترش رشد کنند.فضاهایی سرد و کپک زده که در آن نمی توان توقع راستی و درستی داشت. آدم های نمایش هر چند در زندان و یا حبس های دراز مدت اسیر سرنوشت هستند، اما نمایش هیچ نشانی از هولناکی و دهشت گناهی که کرده اند نشان نمی دهد.انگار هیچ کدام پیشامد هولناکی از سر نگذرانده اند و فضا بیشتر به دورهمی شبیه است تا چیز دیگر.به عنوان مثال شخصی که به واسطه جرایم اینترنتی توسط پلیس فتا دستگیر و به زندان افتاده، عمق جرمی که انجام داده مشخص نمی شود.حتی به اثرات اجتماعی جرم هم اشاره روشنی نمی شود.برای همین تماشاگر نمایش رنگ و بویی از جرم و جنایت در او و یا هیچ کدام از مجرمان دیگر مشاهده نمی کند.

  داستان نمایش فاقد پیچید گی است که البته این به خودی خود نمی تواند به عنوان یک عیب مطرح شود.اما این ساده گی در اثر تا جایی پیش رفته که آن را فاقد پستی و بلندی و رنگ آمیزی لازم آثار نمایشی کرده است.از سویی دیگر آدم های نمایش در تار و پود تقدیر خود اسیرند و تن به رخوت آن داده اند.همین تقدیر گرایی باعث شده هیچ کاری برای اثبات بی گناهی خود نکنند و در سایه سرنوشت خود روزگار را به بطالت بگذرانند.این موضوع هم در باره زندانی ها و هم در باره زندان بان ها مصداق دارد.غافلگیری نمایش به انتها موکول می شود جایی که راز قتل مشخص می شود آن هم از دهان شخصیتی که تا آخر نمایش همه فکر می کنند قدرت تکلم ندارد.زندانی ها در سلولی که بیشتر شبیه سلول دالتون هاست(برادران معروف انیمیشن پرطرفدار لوک خوش شانس)آسمان و ریسمان می بافند و از هر دری می گویند.بی غم و غصه از در بند بودن و نهان بودن حقیقتی که تا لحظات دیگر بر ملا خواهد شد. سلول نمایشی است که تمام حسن خود را از قوت بازی بازیگرانش می گیرد.هر چند در همین بخش هم ناهمگونی بسیاری دارد.برجسته شدن بازی بعضی از بازیگران نسبت به دیگران باعث به هم خوردن تعادل بازی ها می شود.با دقت در این مسائل می توان اجرای بهتری را تدارک دید.  

    

نقد نمایش سلول...
ما را در سایت نقد نمایش سلول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedmohebi بازدید : 174 تاريخ : يکشنبه 12 اسفند 1397 ساعت: 14:22